رفتن رسیدن است!

ساخت وبلاگ

پنجشنبه هجدهم آذر ۱۴۰۰ | 18:0 | ریحانه مهدی زاده - دست و پاهایم کوفته و خسته است. همچون کتک خورده‌ای گوشه‌ی اتاق افتاده ام.پنج‌شنبه های پردرد نمادین...همه‌ی حال بدی که به جسم و روحم خواسته و ناخواسته داده ام و باعث تشکیل بیماری درونش شده ام،پنج شنبه‌ها به شکل نمادینی خودش را نشان می دهد.تمام اعضا و جوارحم یک صدا با هم می گویند: ببین چه کردی! حالا درد بکش!درد می‌کشم و آدمی زاده‌ی درد است و رنج...آدمی تمام می‌شود و درد به انتها نمی‌رسد... رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 22 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 11:56

سه شنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۰ | 13:53 | ریحانه مهدی زاده - خسته و غمگینم...؛ از عمری که می‌گذرد... از عمری که در این جهان ترسناک شاهد گذران آن هستم...امروز "الف" بهم پیام داد و گفت از اینکه عقب است ناراحت است!گفت که 28 سال سن دارد اما خیلی عقب است. بعد کمی حرف زدیم و گفت که چرت و پرت می‌گوید.به او گفتم که حق داری و اصلا اگر کسی توی این جهان گوه گوشه‌ای نشسته باشد و فرو رفتن بیشترش توی گوه را نظاره‌گر باشد و به چرت گویی نیوفتند مشکل دارد!حالم حال خوشی نیست... از آن زمان که فیلم افتادن دو افغان از چرخ‌های هواپیما را دیدم...توی این گوشه از جهان سهممان از زندگی و جوانی، سقوط از بام آرزوهایمان به قعر نیستی است...با دیدن آن صحنه من نیز سقوط کردم.انگار تمام انسان‌ها و انسانیت نیز سقوط کرد. تمام آدمها که گوشه‌ای نشستن و نظاره‌گر تازیدن ارتش سیاهی و تباهی‌اند...تباهی دارد این جهان را می‌برد...راست می‌گویی برادر ما همه عقب مانده‌ایم... عقب مانده‌ایم از زندگی نرمال!یا شاید از ابتدا وجود نداشته ایم!وجود نداشتیم در این جهان... این جهانی که مناسبات عجیبی دارد... شاید وجود نداشتیم که کسی مارا ندید.کسی ندید در این گوشه از جهان، آدم‌ها چه راحت سلاخی می‌شوند وکک هیچکس نمی‌گزد...ما عقب نیستیم... ما نیستیم... ما خود نیستی هستیم...ما در این گوشه از خاورمیانه که انگار جهنم عالمی دیگر است، جزایمان نیستی است...جزای کدام زندگی نکرده؟ نمی‌دانم... رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 13:35

پنجشنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۰ | 13:48 | ریحانه مهدی زاده - هر دو آسوده بودیم و به سقف خیره شده بودیم. میم از من پرسید: چه لحظه‌ای در زندگی‌ام بوده که اگر می‌توانستم دوباره تکرارش کنم، دوست داشتم دوباره تکرار شود؟گفت دوتا از لحظات را بگو. یکی بزرگ و دیگری کوچک. من هی بیشتر و بیشتر به سقف خیره شدم و لحظه ای را یادم نیامد که بخواهم دوباره طلب کنم.و شاید هم لحظه ای را می‌خواستم و اما خاطرم نبود. البته همین که لحظه‌ای آنقدر پررنگ و طلایی در زندگی ام نداشته‌ام که یادم بماند و بخواهم دوباره طلبش کنم هم خود جای بحث دارد. شاید هم از لحظات آنی آنطور که باید و شاید لذت نمی‌برم. شاید قدر در لحظه زیستن را  نمی‌دانم. لحظات زیادی در خاطرم هست که دوست دارم از جریده‌ی عالم ذهنی و زندگی‌ام پاک شود. اما لحظه‌ای که طالب دوباره‌اش باشم در خاطرم نیست.بعد به حرف نیچه فکر کردم و روان‌شناسی اگزیستانسیال و پادکست رواق. به میم گفتم: اما تو از آن دسته آدم‌هایی هستی که می‌گویی اگر این زندگی بود پس دوباره...دوباره و صدباره...تو از آن دست آدم‌هایی هستی که این زندگی را، عیناً همین زندگی که هزاربار توی آن شکست می‌خوریم و رنج می‌کشیم و خوشی‌هایش از رنج‌هایش کمتر است را دوباره و صدباره مایلی که زندگی بکنی. اینجاست که یالوم می‌گوید: "این زندگی دارای اصالت است. جایی با اصالت زندگی کرده‌ای که اگر از تو بپرسند حاضری این زندگی را، دقیقاً همین را دوباره زیست کنی؟ پاسخ بددهی آری"به میم حسودیم می‌شود. حقیقت بزرگ و روشنی در ذهن دارد و به دنبال روشن شدن زوایای آن است. اینکه در زندگی حقیقتی داشته باشی که در پی رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 13:35

روزهایی را که چشم‌هایم با یکدیگر سر سازگاری نداشتند و در بیمارستان بستری بودم، هر روز از سراسر بخش دوستانی می‌آمدند و بهم سر می‌زدند.دوستانی که هیچ کدامشان را نمی‌شناختم و بیماری اکثرشان را هم نمی‌دانس رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت: 8:56

امروز دفتر گاه‌نوشت هایم را باز‌کردم و نوشتم:یک ماه و پنج روز است که در این دفتر که به تازگی شروع به نوشتن در آن کردمچیزی ننوشته ‌ام...و شاید بخاطر همین هرروز ننوشت‌هاست که دوست ندارم بالای دفترم روزه رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 21:40

دچار سردرگمی‌ام. دچار ندانستن.خوب و بدی که انگار دیگر وجود ندارد. و همه چیز خالی از معنا شده وتمامی آرمان‌ها رنگ‌باخته ‌اند...خال پرنده ای را دارم که از بزرگی قفسش می‌ترسد.می‌داند که قفس جایی برای مان رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 114 تاريخ : شنبه 21 دی 1398 ساعت: 13:51

از صبح تمام وجودم درد می کند...از آن دردهای عاشقانه و فلسفی و روحانی نه!دردی تماما جسمی.درد وحشتناکی که هربار وقتی دچارش می شوم مرا با تکه های عجیبی از وجودم روبه رو می کند.و نمی دانم این تکه ها چیزها رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 109 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 4:26

زیر سایه های درخت چنار توی کوچه نشسته بودم و کتابم را باز کرده بودم وغرق در "تاریکی معلق روز" شده بودم.در پس زمینه ی صداهایی که به گوشم می رسید صدای بلند آهنگ محسن ابراهیم زادهخواننده ای که به واسطه د رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 4:26

در کنارم مانده‌ای ای حس بی‌‌پایان منزهر و تریاقی مگر ای درد و ای درمان من؟! در پی وادی عشقت صبر و ایمانم برفتناخدایی کرده‌ای در محضر طوفان من با عبور تو ز یاد خاطرات دور منقلب من را می‌فشاری ای غم پنه رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 102 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 4:26

داشت از نامزدش می گفت...نامزدش که هفده سال دارد و قرار است باهم عقد کنند ویا سه سال تمام توی خانه ی مادرشوهرش زندگی کند و برای آنها کار کند وتمام پولی که درمی آورد به آنها بدهد و یا با هم فرارکنند.و ا رفتن رسیدن است!...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن رسیدن است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reyhanneveshto بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 4:26